شماره پشتیبانی : 09126110976 -- 02166488416

رویکرد کمی در پژوهش

رویکرد کمی در پژوهش

رویکرد کمی در پژوهش



 



منظور از رویکرد در پژوهش، منظری است که همچون دریچه ای در برابر چشم پژوهشگر قرار دارد و او از آن پنجره قلمرو مطالعاتی خود را می بیند و وجوه مختلف آن را می شناسد.



هر رویکرد ریشه در مبنایی وسیع تر و قلمرویی گسترده تر دارد که محققان به آن پارادایم می گویند. پارادایم پیش فرض های فلسفی است که بر اساس آنها، هویت نظری هر علم تعیین می شود. پارادایم یک جهت گیری و راهبرد اساسی در تحقیق است و یک نظام فکری ویژه ایجاد می کند که در آن پیش فرض های اساسی و پرسشهای بنیادین مشخص خواهد شد.





 



در علوم اجتماعی سه پارادایم اثبات گرایی positivism، تفسیر گرایی interpretive و انتقادی critical می تواند تعریف شود.



انتخاب هر پارادایم در انتخاب رویکرد، روش شناسی و روش موثر خواهد بود، زیرا پارادایم ماهیت واقعیت مورد بررسی را تعیین می کند و به تحقیق جهت می بخشد.



هرگاه محقق به سنجش متغیرهای مشخصی بپردازد و مبنای داوری خود را بر کمیت ها قرار دهد، رویکردی کمی در تحقیق دارد. پژوهشگر با استفاده از روش های تحقیق کمی می تواند جنبه های مشاهده پذیر یک پدیده را که قابل اندازه گیری است، مورد مطالعه قرار دهد.





ریشه معرفت شناختی رویکرد کمی در پارادایم اثبات گرایی است. پارادایمی که تلاش می کند روش های علوم طبیعی را در علوم انسانی به کار گیرد که در جامعه شناسی با پیمایش و در روان شناسی با آزمایش همراه است. منطق حاکم بر این رویکرد بر شش بنیاد اصلی استوار است: پیش فرض ها عبارتند از :



1) بنیان های روش شناختی علوم طبیعی و اجتماعی مشترک هستند. همه آنها هدفی مشترک یعنی رسیدن به شناخت بیشتر و یافتن راهکارهایی برای حل مشکلات است.



2)پدیده گرایی phenomenalism یا تجربه گرایی empiricism یعنی کسب معرفت معتبر صرفا از آن دسته پدیده های اجتماعی امکان پذیر است که از طریق حواس قابل مشاهده هستند.



یعنی سازوکار پژوهش با رویکرد اثبات گرایانه، دامنه ای دارد که حواس ما تعیین می کنند. یعنی هر داده قابل اعتنایی در این مطالعات باید برای حواس قابل درک باشد.



3)دانش علمی از طریق حقایق تأیید شده بدست می آید. حقایقی که معمولاً از روش استقرایی بدست آمده و بازتاب آن در قالب نظریه های علمی منعکس می شود و با آزمون مجدد و تکرار یافته های هر یک بر اعتبار آنها افزوده می شود. نظریه هایی که مفاهیم مختلف علوم انسانی را تبیین می کند و روابط میان پدیده ها را نشان می دهد (همه مدل های رفتاری که در چند دهه گذشته که درعلم دانش شناسی و اطلاعات تولید شده اند)



4)تحقیق در خدمت ورود از سطح نظریه به واقعیت تجربی است. در ویژگی سوم حرکت از جهانی تجربی به فضایی انتزاعی مدنظر بود که در آن مشاهدات محققان به کمک ترسیم روابط میان پدیده ها به شکل نظریه هایی ارائه می شوند و به نوعی تبیینی از رخدادهای عینی هستند. در ویژگی چهارم حرکتی بر عکس رخ می دهد یعنی پژوهشگران با لنز نظریه های تدوین شده به تیین رخدادهای عینی می پردازند و در نتیجه می توانند فرضیه هایی را برای آزمون تدوین و یا تطبیق این فرضیه ها با آنچه در جهان واقعی در جریان است به درستی فرضیه ها را اندازه گیری کنند. ویژگی چهارم پیوند مستقیمی با ویژگی سوم دارد.



5)حقایق تجربی مستقل از ارزش ها هستند. ارزیابی ها باید فارغ از ارزش های ذهنی با شد. آنچه را که مطالعه می کند را باید همانطور که هست ببیند، نه آنگونه که دوست دارد باشد.



6)تحقیق در جستجوی تبیین علمی است. البته باید گفت که رسیدن به این هدف دشوار بوده ومعمولاً داوری ها با درصدی خطا همراه است.



با همه دقت و کاربردهایی که برای تحقیقات کمی قائل هستیم باید گفت اگر محقق بخواهد به جنبه های نهفته یک پدیده و درک آن در حوزه های علوم انسانی اجتماعی و رفتاری بپردازد باید روش های پژوهش کیفی را به کار بندد.


0